حديث نفس مامان وباباحديث نفس مامان وبابا، تا این لحظه: 10 سال و 19 روز سن داره

♥♥♥ حدیث عشق مامان و بابا ♥♥♥

اولين تولد من ...

      تولدم مبـــــــــارك   بالاخره 12 ماه شمردم تا اينكه     1ساله بشم امروز اولين روز دو سالگيمه       چن روز بود ماماني و بابايي تدارك تولدم رو ميديدن ماماني  چن روز بود كه داشت كار تزيين رو ميكرد و من هم كلي اذيتش ميكردم...   اما برا اينكه من زياد اذيت نشم ميخواستن تولد خودموني بگيرن و فقط بابا بزرگا و مامان بزرگا رو دعوت كنن... اما انگاري قسمت اين بود كه تولدم مفصل تر بشه   همه يكي يكي زنگ زدن و گفتن كه ميان برا جشن تولد ماماني و بابايي هم هم...
21 فروردين 1394

تعطيلات اولين عيد...

    امسال اولين عيد نوروزم بود. درسته خيلي زود گذشت ولي جاتون خالي بد نبود ..   چهارشنبه سوري خونه خودمون بوديم بچه هاي همسايه آتيش روشن كرده بودن و خوشحالي ميكردن  منم با بابايي ماماني رفتم به چيزاي خوشگلي كه مينداختن نگاه كردم اصلا دلم نميخواست برگردم خونه. اما چون هوا سرد بود ماماني گفت سرما ميخورم   ... توي چن روز اول تعطيلات ،خونه ي  مامان بزرگا و بابا بزرگا و بقيه ي فاميل رفتيم و تو خونمون از مهموناي عيد پذيرايي كردم  و عيدي گرفتم !    بعد از پنج فروردين ، همش عروسي بوديم، عروسي دختر خاله زهرا ...
17 فروردين 1394

تبريك سال نو...

  سلامي به رنگ و بوي بهار براي دوستان خوبمون  ان شاا.. دل هاتون هميشه بهاري باشه     دختر نازم عيدت مبارك امسال اولين عيدته الهي فدات بشه ماماني فعلا عجله اي اومدم تبريك بگم بعدا عكسات رو هم ميذارم     و يه تبريك ويژه از طرف خودم و تو برا بابايي مهربون كه  امروز تولدشه  بابايي تولدت مبارك ان شاا... سايه ات هميشه رو سرمون و وجود مهربو نت هميشه كنارمون باشه     دوستان خوب شرمنده كه نميتونيم بيايم براتبريك سال نو براهمين از همين جا سال نو رو به همه دوستاي گلمون تبريك ميگيم  ...
1 فروردين 1394
1